آنچه هر شب بگذرد از چرخ ، فریاد من است وآنچه آن مَه را به خاطر نگذرد یاد من است

آنچه بر من کارها را سخت می‌سازد مدام بی‌ثباتی‌های صبرِ سست ‌بنیاد من است

می‌گریزد صید از صیاد ؛ یا رب ! از چه رو دائم از من می‌گریزد آن که صیاد من است ؟!

من ز در بیرون و اهل بزم اندر پیچ و تاب کان پری را چشم بر در ، گوش بر داد من است

امشبم محروم از او ، اما بسی شادم که غیر این گمان دارد که او در وحدت‌ آباد من است

از شعف هر دم که نظم محتشم سنجید و گفت آن که خواهد گور خسرو کَنْد ، فرهاد من است …

محتشم کاشانی

 

 

آنچه هر شب بگذرد از چرخ ، فریاد من است – محتشم کاشانی

آنچه هر شب بگذرد از چرخ ، فریاد من است – محتشم کاشانی